خبر آمد که فخریزادهها رفتند و ما ماندیم
اسیر حرفها و گفتوگوها و نوشتن ها
زبان در کام خاموش و سخن در واژهها حیران
هزاران درد میتازد، بر این زخم نگفتنها
کجا قاسم، کجا همت، کجا مردان باغیرت
کجا هستند یاران و سواران و تهمتنها
هزاران رزمجو آماده رزمند تا پایان
در این میدان، نمیباشد، علی، یک لحظهای تنها